آموختم که خدا عشق است و عشق فقط خداست
آموختم که وقتی نا امید میشوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم
آموختم اگر تاکنون به آنچه که خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترینش را در نظر گرفته
آموختم که زندگی سخت است ولی من از او سخت تر
اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند.زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد.
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت: نمیتونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم.
شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود.اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت.
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود.
برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد.
مردم متعجبانه از او پرسیدند:علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
مرد به سادگی جواب داد:
چون این همون کسی است که در را برویم باز میکنه.
نظر یادتون نره
ته دیگ طلاییو خوش رنگو روهم نشدیم که دو نفر سرمون دعواکنن
ویرگول هم نشدیم،،،بهمون رسیدن مکث کنن
موبایل هم نشدیم روزی چن بار نگامون کنن
ایکیو سان هم نشدیم انگشت بزنیم کف کله مون همه چی حل شه
ادامه مطلب...
خدایا مارا به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها
آنقدر به انسان های روی زمین بی اعتماد شده ام که میترسم وقتی که از خوشحالی به هوا میپرم زمین را از زیز پایم بکشند
تنهایی وقتی به سراغت میاد که فراموش کنی خدا بهترین مونس است
گاه میتوان برای عزیزی چند سطر سکوت به یادگار گذاشت،تا او در خلوت خود هر طور که خواست آن را معنا کند
می گن هر شکستنی دفع بلاست ای دل تحمل کن شاید حکمتی باشه
آسمانی فکر کن....ودر زمین زندگی ...این یعنی سعادت
نه صدایش را نازک میکرد ونه دستهایش را آردی...!از کجا باید به گرگ بودنش شک می کردم؟!!